شاعر: رضا علی‌پور


ظهر عاشورا که شرح شعله‌ی آغاز بود
مرد کوچک سال عاشق، آخرین سرباز بود

شرح هفتاد و دو زخمی را که بر تاریخ ماست
ازگلوی خون نثارش اولین آواز بود

بر زمین تفته درآغوش خونباز زمان
بانگ هل من ناصری با آسمان دمساز بود

نیزه می‌بارید و آغوش پراز خون خدا
رو به روی شهری از مکر و تهاجم باز بود

نیزه می‌بارید و هل من ناصری آتش زبان
از کران تا بی کرانش هیبت اعجاز بود

مرد کوچک سالی از هرم عطش سیراب شد
نای خونینش به ناز نیزه‌ها همراز بود

مرد کوچک سال عاشق رو به بالا پرکشید
آن که با رزم بزرگش محرم پرواز بود